کد خبر: ۹۲۹۵
۰۸ خرداد ۱۴۰۳ - ۱۱:۳۲

زندگی‌های بر آب رفته اهالی کوچه سپاه ۶۹ 

مادرم سرپا بود. راه می‌رفت و کارهایش را خودش انجام می‌داد. دوسالی بود که خانه را خریده بودند و پدرم هنوز داشت قسط هایش را‌ می‌داد که روی سرشان خراب شد. مادرمان بین سیلاب ماند.

«تگرگ می‌آمد. بچه‌ها گفتند مامان چتر بده، بریم بیرون بازی کنیم. گفتم نه. جلوی در پر تگرگ شده بود. در ورودی را بستم. فقط چند ثانیه طول کشید. ناگهان همه خانه را آب برداشت. خودم و بچه‌ها پرت شدیم سمت آشپزخانه. آب مدام بالا می‌آمد. نشستیم روی اپن آشپزخانه. داشتم حواسشان را پرت می‌کردم که حجم آب بیشتر شد. ناگهان گمشان کردم. خودم را رساندم به پنجره.

هرقدر می‌توانستم، با صدای بلند هم همسایه‌ها را هم بچه‌ها را صدا زدم. صدایشان نیامد. بچه‌هایم توی چند وجب خانه غرق شدند. توی آب سرد. خیلی سرد». این مرور ناله‌های تلخ مادر بنیامین و مشکات است؛ همان‌هایی که روز سیل مشهد در خیابان سیدی ۶۹ و در خانه محقر خودشان غرق شدند؛ آنها و زن صاحبخانه دیواربه‌دیوارشان.

با حساب امروز، سیزده روز و شب از آن حادثه می‌گذرد؛ حادثه مرگ عزیزان دو خانواده و ویران شدن خانه‌های یک محله از هجوم سیل. آن خانه‌هایی که سیلاب همه اسبابش را برده بود، نه‌تن‌ها جای زندگی بلکه جایی برای لحظه‌ای نشستن هم ندارند. دیوار‌ها هنوز خیس‌اند. وسایل باقی‌مانده گل‌آلودند و خانواده‌ها آواره و بلاتکلیف. حالا چشم‌های نگران، منتظر عملی شدن وعده‌های مسئولان است.


خانه‌های سیاه پوش و خانواده‌های آواره

عکس دو کودک روی سردر خانه است با آگهی ترحیم مادر خانواده همسایه. اهالی دورمان را گرفته اند. نیازی به خبر کردنشان نیست. همگی روز‌های گذشته را در کوچه گذرانده اند. از میان عده‌ای مشکی ‎پوش، تشخیص خانواده‌های داغدار سخت است.

اول از همه باید به خانه آن‌ها سر زد. خانه که‌ نمی‌شود گفت؛ سالن کوچکی که انتهایش چند کابینت چیده شده است، یعنی آشپزخانه است و یک حمام. مساحت همه خانه پنجاه متر هم نمی‌شود. خانه هایشان کنار هم است؛ دیواربه دیوار، آن هم چه دیواری. یک ردیف آجر چیده اند و این‌ها انتهای راهروی بلندی است به عرض دو نفر که با یک در مشترک و کوچک به کوچه می‌رسد.  

داماد پیرزن صاحبخانه بقیه را صدا می‌زند. دختر‌های مرحوم زن همسایه را نشانم می‌دهد و بعد پدر داغدار دو کودک را که گوشه‌ای ماتم زده روی پله نشسته است و مادرشان را که لحظه‌ای قرار ندارد. نحیف و لاغر است. وقتی ماجرا را تعریف می‌کند، باید جثه اش را تصور کنید. قد سیل که روی دیوار مانده است، دست کم نیم متری از قدش بلندتر است.

ماسک سیاهی به صورتش زده است و میان این سو و آن سو رفتن، بلایی را که بر سرشان آمده است، دوباره مرور می‌کند: «بچه‌های من در آن آب سرد، یخ زدند. پزشکی قانونی گفت اول یخ زده اند، بعد مرده اند.

من و شوهرم باید تا آخر عمرمان، پول روان شناس بدهیم تا یک لحظه بتوانیم بخوابیم. چه کسی جواب ما را‌ می‌دهد؟ چه کسی مسبب بدبختی ماست؟ من یک ساعت داد می‌زدم. صدای فریاد‌های حاج خانم را هم شنیدم. ما صدای هم را‌ می‌شنیدیم ولی نتوانستیم به هم کمک کنیم. آخرش، همسایه‌ها صدایم را شنیدند. اما چه فایده؟ دیر شده بود». 

بچه‌های من در آن آب سرد، یخ زدند. پزشکی قانونی گفت اول یخ زده اند، بعد مرده اند

 بنیامین چهارساله بوده و مشکات یک سال ونیمه. سیل که آمد، زیر آب ماندند و غرق شدند. پدر بچه‌ها حرف نمی‌زند. فقط سرش را میان دستانش گرفته است. مادرشان راه می‌رود و حرف می‌زند: «آب خیلی سرد بود. هنوز یک پایم از سردی آب، کبود است. آب، مواج بود. بچه هایم ترسیده بودند. دست وپا می‌زدند. وقتی آب زد زیر یخچال و افتاد، فشار سیل بیشتر شد. من نتوانستم بیشتر نگهشان دارم. مرد هم که بود، طاقت نمی‌آورد. چندبار گشتم ولی پیدایشان نکردم».   

ادامه می‌دهد: هیچ کس متوجه وضعیت نشد. نه آمبولانس آمد، نه هیچ نیروی کمکی. جنازه هایشان را از پشت بام بردند. بچه هایم را با یک ماشین پراید بردند درمانگاه. داریم دیوانه می‌شویم. مسئولان گفتند ۱۰۰ میلیون تومان وام بلاعوض می‌دهیم. یک خانه هم دادند که سه ماه بنشینیم، ولی نه آب دارد، نه گاز و نه وسیله زندگی. این‌ها برای ما، بچه و زندگی می‌شود؟   

اسم بچه که‌ می‌آید، بغض می‌کند و باز ادامه می‌دهد: ما در این خانه مستأجر بودیم. همه زندگی ام از بین رفته. با ۱۰۰ میلیون وام چه کار کنم؟ رهن خانه بدهم یا وسیله خانه بگیرم؟ ما و همسایه در این سیل، هم خسارت مالی خوردیم، هم جانی. دولت نمی‌تواند به ما یک خانه کوچک بدهد که برویم دنبال بدبختی خودمان؟   

مادر بچه‌ها هنوز دارد ناله می‌کند و از بچه هایش و حادثه می‌گوید. جز تسلیت و دلداری دادن، کاری از کسی برنمی آید. دیگرانی که دورمان جمع شده اند، هم در گریه همراهی اش می‌کنند، وقتی می‌گوید: برای مسئولان بنویس به فکر ما باشند. بگو ما را یادشان نرود.   

بر آب رفته در  سپاه ۶۹ 


جای دستی که هنوز روی دیوار است

«باران که شدید شد، زنگ زدیم به حاج خانم. گفت آسمان سیاه شده. ترسیده بود. گفتیم نگران نباش، زود تمام می‌شه. از کجا خبر داشتیم که عمرش قرار است تمام شود؟». این‌ها را داماد مرحوم وارسته می‌گوید. سه دخترش هم آنجا هستند. هر روز می‌آیند تا به خانه خالی و سیاه مادرشان سربزنند؛ خانه‌ای که جز دیوار‌های گل آلود و جای دست مادرشان روی دیوار، چیزی از آن باقی نمانده است.

یکی از دخترهایش می‌گوید: مادرم سرپا بود. راه می‌رفت و کارهایش را خودش انجام می‌داد. دوسالی بود که خانه را خریده بودند و پدرم هنوز داشت قسط هایش را‌ می‌داد که روی سرشان خراب شد. مادرمان بین سیلاب ماند. معلوم نیست چقدر صدا زده و کسی به دادش نرسیده؟ جگرمان می‌سوزد هرلحظه که یادش می‌افتیم.   

دختر دیگرش دنباله حرف‌ها را‌ می‌گیرد: باران آمدن، طبیعی است، اما باید به مردم اطلاع می‌دادند که دست کم از خانه هایشان خارج می‌شدند. همین دیواری که دور زمین انتهای کوچه کشیده بودند، باعث مرگ مادرم شد. چه کسی جواب ما را‌ می‌دهد؟ حالا که دو خانواده روانی از این‌ها به جای مانده است؟   

یک نفر از میان جمعیتی که دورمان را گرفته است، می‌گوید: اگر خانواده مسئولان بود، چه؟ اگر بچه خودشان بود؟ ما اگر به دیوار ساختمان دولت دست بزنیم، پیگرد قانونی دارد، اما حالا که باعث شده خانواده‌ها داغدار بشوند، پیگرد ندارد؟ این چه ستاد بحرانی است که نتوانست این اتفاق را پیش بینی کند؟   

به همسر مرحوم هم خانه‌ای کوچک در همین کوچه داده شده است تا به طور موقت اسکان پیدا کند تا زمان تعیین تکلیف خانه اش. پیرمرد، اما در خانه جدیدش دوام نمی‌آورد. میان جمعیت ایستاده است. اما نه کلامی می‌گوید نه اعتراضی به زبان می‌آورد. هنوز در بهت است.   


ماشین هایمان نماد سیل شده است

با اهالی همراه می‌شویم تا خانه‌های دیگران را هم ببینیم. همه می‌خواهند وضعیت سختشان را نشانمان بدهند. ساختمان‌های کم عرض این خیابان، یک طبقه همکف هم دارند که اغلب یکی دومتر با ابتدای کوچه فاصله دارد. معلوم است که اگر سیل شدت کمتری داشت، باز وارد آن خانه‌ها می‌شد. داخل بعضی خانه‌ها را‌ می‌شود از شیشه شکسته در مشاهده کرد.

هنوز پر از گل ولای است. آنچه از وسایل باقی مانده است، در اثر سیلاب رها شده. یکی از اهالی می‌گوید: ساکنانش اینجا نیستند. رفته اند زائرسرا. دولت به خانواده‌هایی که این قدر خرابی در خانه و وسایل داشتند، در زائرسرای طرق اتاق داده است.   

«من و پسر و نوه ام توی سیلاب مانده بودیم. نوه ام این قدر آب خورده که شب‌ها از سرفه نمی‌خوابد. دعا می‌کنم بیماری نگرفته باشد». این جمله مادری حدود پنجاه وچندساله است. لباس هایش گل آلود است؛ چون هنوز دارد وسیله می‌شوید و نظافت می‌کند. اسباب خانه هرکدام این سو و آن سو رها شده اند.

می‌گوید: از زندگی سی ساله من، همین اسباب مانده است. وسایل خودم هیچ، جهیزیه پسرم هم گوشه خانه بود. آ ن‌ها را هم آب برد و خراب کرد. تلویزیون را عید امسال خریده بودم. دوتا قسطش را داده بودم و هنوز چهار قسط دیگر باقی مانده است.

 سیلاب که پشت دیوار زمین خالی جمع شد و ناگهان به خیابان سرازیر شد، ماشین‌ها را با خود جابه جا کرد. به شدت به هم برخورد کردند و ابتدای کوچه سپاه ۶۹ متوقف شدند. همین جمع شدن باعث شد پشت در خانه‌ها را ببندد و برخی در خانه حبس شوند.

یکی از همسایه‌ها می‌گوید: من و زن و چهار بچه ام در خانه مانده بودیم. برق سه فاز هم در آب افتاده بود. به هر بدبختی بود، دوتادوتا بچه‌ها را بلند کردم و از پشت بام فرار کردیم. بچه هایم الان در زائرسرا هستند. دوساله، سه ساله، چهارساله و دوازده ساله. خیلی ترسیده اند و جرئت بیرون آمدن از اتاق را هم ندارند.   

یکی دیگر از اهالی درباره ماشین‌ها حرف می‌زند: وانت من همین جا سر کوچه مانده. ماشین‌ها نماد سیل شده اند. هرکه عبور کند، می‌فهمد که سیل در کدام خیابان بوده.   

یکی داخل خانه گازی کوچک روشن کرده و دیگری کولر آبی. هرکدام دارند تلاش می‌کنند دیوار‌ها و کف خانه شان را خشک کنند. مستأجر خانه که زنی میان سال است، می‌گوید: گاز روشن کرده ایم تا دیوار‌ها خشک شود. بعد باید گچ کنیم؛ البته معلوم نیست خشک بشود یا نشست کند. بعضی خانه‌ها همین الان هم نشست کرده یا دیوارهایشان ترک خورده است. خدا به ما رحم کند که بلای دیگری سرمان نیاید!  

زن جوان، روی پله جلوی خانه نشسته است. خانه او هم خراب شده است. آمده است که ببیند چه خبری می‌شود از مسئولان: «سه تا بچه ام را گذاشتم خانه مادرم. هر روز می‌آیم روی این پله می‌نشینم تا شب. منتظرم ببینم وضعیت چه‌ می‌شود. می‌آیند برایمان غذا می‌آورند. کاش اول برای سقف خانه مان کاری بکنند!».   

صحبت هایمان تمام نشده است که یکی دیگر از اهالی صدا می‌کند که خانه او را هم ببینیم. دست فرزندش را گرفته است که برود، اما قبلش می‌خواهد خانه شان را نشان بدهد. در خانه را که باز‌ می‌کند، نوار زردرنگ خطر دیده می‌شود، اما معلوم است یک نفر آن را باز کرده است.

او‌ می‌گوید: خانه ما نشست کرده. گفتند زیرش یک چاه پنج متری است. دورش را بستند که نرویم داخل، اما هربار که‌ می‌روم، وسیله‌ای چیزی پیدا کنم. همین امروز و فرداست که ریزش کند، اما چاره ندارم. اگر بقیه چند تکه از وسایل خانه شان را از میان گل ولای بیرون آوردند، من هیچ کاری نتوانستم بکنم. آواره زائرسرا هستیم؛ نه خانه داریم نه حتی لباس. هربار ۲۰ تا ۳۰ هزار تومان کرایه می‌دهم که بروم و بر گردم.

 قسمت‌هایی از خانه‌های دیگران هم نشست کرده است؛ همان ابتدای سیل. بعضی‌ها که در طبقه دوم ساکن هستند، از آسیب پی و سقف خانه‌ها می‌گویند. آن‌ها هم نگران ریزش هستند. پیرزنی که با پسرش تنها زندگی می‌کند، چنین از اوضاع واحوالشان می‌گوید: وقتی سیل آمد، من سر کار بودم. بعدش که شنیدم، رفتم بیمارستان. وقتی برگشتم، نه خانه‌ای بود نه وسیله ای. نمی‌دانم چه کسی برده و کجا برده؟ شاید همه وسایل با سیل آمده بوده توی خیابان.  

این‌ها را با گریه تعریف می‌کند: «نزدیک دو هفته است که نه وسیله داریم، نه سرپناه. این شب‌ها خانه دوست وآشنا می‌خوابیم. از کمیته امداد یا خیران، گاهی برایمان غذا می‌آورند یا برنج و روغن. به مسئولان بگویید فکری به حال تعمیر خانه‌ها بکنند. برایمان چند قلم وسیله خانه آورده اند، اما وقتی نمی‌توانیم اینجا بمانیم، چه فایده‌ای دارد؟ اگر خانه ام را درست کنند، من با یک قابلمه و دو بشقاب هم زندگی می‌کنم».   

بر آب رفته در  سپاه ۶۹ 

 

پرداخت وام‌ها تا پایان هفته جاری

آنچه تا اینجا روایت کردیم، گوشه‌ای از گلایه‌های اهالی خیابان سیل زده سپاه ۶۹ بود؛ از خانه‌های آب برده تا بلاتکلیفی و بی پولی. به محض وقوع سیل و رخ دادن اتفاقات پس از آن، گروه‌های جهادی و مسئولان و بسیاری از مردم برای کمک به محل آمدند.

برخی مشغول جمع آوری گل ولای شدند و خانه‌ها را نظافت کردند و عده‌ای رفتند به دنبال راه چاره برای کمک به مردم. حاصل آن پیگیری‌ها چند قلم وسیله اساسی خانه بوده است که هر روز برای هر خانه‌ای آورده می‌شود، اما مشکلات هنوز حل نشده است؛ چون به پول نیاز است.   

شنبه این هفته محسن داوری، فرماندار مشهد، به محله شان سر زده است. گلایه‌ها و شکایت‌های اهالی را شنیده است. قول‌هایی داده است که مهم ترینشان، عملی کردن وعده‌ها تا پایان همین هفته جاری است. اما اهالی برای چند روز دیگر هم صبر ندارند. آوارگی، صبر و تحمل نمی‌شناسد.  

حاصل آن پیگیری‌ها چند قلم وسیله اساسی خانه بوده که هر روز برای هر خانه‌ای آورده می‌شود

داوری در گفتگو با شهرآرا می‌گوید: همچنان درحال ارزیابی اموال اساسی اهالی هستیم که در سیل از بین رفته است. براساس همان کارشناسی‌ها به افرادی که فوتی داشته اند، به ازای هر فرد ۱۰۰ میلیون تومان بلاعوض اهدا خواهد شد. برمبنای گزارش‌های کارشناسی، تاکنون به ۶۸ خانواده، ۲۷۰ قلم کالا همچون یخچال، گاز و ماشین لباسشویی تحویل داده شده است. بقیه را هم پس از ارزیابی تحویل خواهیم داد.  

فرماندار مشهد درباره تعیین وضعیت مستأجران نیز توضیح می‌دهد: براساس ارزیابی ها، به کسانی که مستأجر بوده اند و به دلیل خرابی یا شدت رطوبت ساختمان، امکان ادامه زندگی در آن خانه را ندارند، ۱۰۰ میلیون تومان وام قرض الحسنه پنج ساله برای رهن و اجاره تعلق خواهد گرفت که بازپرداخت اندکی دارد.   

داوری تأکید می‌کند: به مالک ساختمان، بیمه خسارت تعلق گرفته است و تا سقف ۹۵ میلیون تومان بلاعوض داده‌ می‌شود. تسهیلاتی هم برای تعمیر داده خواهد شد.   

به گفته وی، به کسانی که کسب وکاری داشته اند و در این حادثه دچار مشکل شده اند، پس از ارزیابی میزان خسارت، تا سقف ۱۵۰ میلیون تومان وام قرض الحسنه پرداخت خواهد شد.   

وی با اشاره به کسانی که خودروشان دچار مشکل شده است، هم می‌گوید: کارشناسان درحال ارزیابی هستند که تعیین بشود چه تعداد را سیل برده است و چه تعداد دچار خسارت شده اند و برهمان مبنا، هزینه بلاعوض یا وام قرض الحسنه تا سقف ۱۰۰ میلیون تومان تعلق خواهد گرفت.   

با توضیحات فرماندار به افرادی که خودرو، وسیله کسب وکارشان بوده و ازبین رفته است، مبلغ ۵۰ میلیون تومان وام بلاعوض و مبلغ ۱۵۰ تومان وام قرض الحسنه تعلق خواهد گرفت. درصورتی که خودرو خسارت دیده باشد، هم مبلغی بلاعوض و بین ۱۰۰ تا ۱۵۰ میلیون تومان وام قرض الحسنه اهدا خواهد شد.   

داوری در پاسخ به این سؤال که چرا مبالغ مدنظر بلاعوض نیست و به شکل وام اهدا می‌شود، توضیح می‌دهد: چنین امکانی وجود ندارد؛ زیرا حجم کار بسیار گسترده است و قانون هم چنین اجازه‌ای نمی‌دهد. در هیچ دوره‌ای هم چنین اتفاقی نیفتاده است. این‌ها را فراتر از موارد بحران ارائه می‌دهیم. وام‌ها تا پایان همین هفته، به اهالی پرداخت می‌شود و همگی سقف پرداخت ناچیزی دارند.

* این گزارش سه‌شنبه ۸ خردادماه ۱۴۰۳ در شماره ۴۲۲۷ روزنامه شهرآرا صفحه ۱۳ چاپ شده است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44